عصمت ملکه نفسانى است که انسان را از اینکه در خطاء واقع شود و مرتکب گناه گردد، باز مىدارد. بنابر این عصمت از طرفى مستند به اختیار آدمى است، و در انسانهایى یافت مى شود که با حسن اختیار خود آن را کسب کنند و تمام انسانها مى توانند به آن برسند و از طرفى هم موهبتى است و خداى متعال به حکمت بالغه خویش این صفت را به کسانى عطا نموده تا بدون اشتباه و خطا، راهنمایان بشر به سوى سعادت باشند.
انبیاء و اولیاء چگونه به مقام عصمت رسیدند؟
پرسش: انبیاء و اولیاء چگونه به مقام عصمت رسیدند؟ آیا معصوم به دنیا آمدند یا در دنیا کسب کردند؟
پاسخ:
عصمت ملکه نفسانى است که انسان را از اینکه در خطاء واقع شود و مرتکب گناه گردد، باز مىدارد. بنابر این عصمت از طرفى مستند به اختیار آدمى است، و در انسانهایى یافت مى شود که با حسن اختیار خود آن را کسب کنند و تمام انسانها مى توانند به آن برسند و از طرفى هم موهبتى است و خداى متعال به حکمت بالغه خویش این صفت را به کسانى عطا نموده تا بدون اشتباه و خطا، راهنمایان بشر به سوى سعادت باشند.
بنابراین عصمت مقام کسبى و موهبتى است که انسان با اختیار خود آن را اکتساب مى کند اما توفیق الهى هم مى خواهد.
درک این مسئله در گرو شناخت چند نکته است:
یکم.: پیامبران و امامان علیهم السلام داراى اراده بشرىاند مانند دیگر مردم زندگى مىکنند براى تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوى مىکوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند.
دوم.: خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان، براى تحصیل مقامات معنوى و شایستگى آنان براى بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه علم دارد. در حقیقت همان قابلیت و شایستگى آنان- که بخش عمدهاش ناشى از افعال اختیارى ایشان است- از قبل نزد خداوند معلوم است و همین قابلیت مبتنى بر اختیار موجب گزینش آنان مىشود. آیات و روایات فراوانى بر این دو واقعیت گواهى مىدهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(۱) «و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مىکردند» و «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(۲) «خداوند بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد».
سوم: سپردن هر مسئولیتى با دادن امکانات لازم همراه است. امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از این رو، خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهرهمند مىگرداند. این ویژگى هنگام عهده دارى مسئولیت براى امامانعلیهم السلام محسوس مىشود چنان که درباره امام هادىعلیه السلام آمده است: «یکى از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» ابى جعفر (امام جوادعلیه السلام) در گذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت.(۳)
در اوایل دعاى ندبه به مجموع این سه واقعیت نورانى اشاره شده است: «وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِىَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِىَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ» «[آنان را برگزیدى]… و این بعد از آن بود که بر ایشان شرط کردى نسبت به دنیا و زینت زیورهاى آن زهد بورزند. آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستى که آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذیرفتى و به خود نزدیک ساختى و یاد بلند و ستایش ارجمند را براى ایشان پیش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، میهمان کردى…».
البته این امتیاز (علم و عصمت موهبتى)، پایه و شرط اولیه امامت است و معصومان با اراده خویش و تلاش و عبادت، به مقامات عالىترى از علم و عصمت دست مىیابند چنان که در قرآن مجید از زبان پیامبرصلى الله علیه وآله مىخوانیم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»(۴) «و بگو: پروردگارا بر دانشم بیفزاى».
همین عبادتها و صبر و جهادهاى بیشتر- که با اختیار و اراده انجام مىشود- موجب برترى برخى از پیامبران، بر برخى دیگر مىگردد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»(۵) «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم…».
چهارم: دسترسى به مقام «عصمت» و راهیابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان میسر است چنان که حضرت زینبعلیها السلام تا مرز عصمت پیش رفت و حضرت ابوالفضل العباسعلیه السلام به مقامات عالى معنوى دست یافت. بسیارى از علما و اولیا «تالى تلو معصوم» (نزدیکان به مرز عصمت) خوانده مىشوند. اینکه مسئله عصمت عمدتاً در مورد پیامبران و امامان مطرح مىشود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت دیگر شرط امامت و نبوت، عصمت است و خداوند فاقدان این ویژگى را براى این دو منصب بر نمىگزیند. بنابراین هیچ غیر معصومى، به نبوت و امامت نمىرسد، ولى این به معناى آن نیست که هر کس امام یا نبى نباشد، از هیچ درجهاى از عصمت بهرهمند نخواهد بود.
پنجم: فیاضیت مطلقه الهى، ایجاب مىکند که هر کس قابلیت و استعداد کمالى را دارد، همه شرایط لازم براى به فعلیت رسیدن آن کمال، در اختیار او قرار داده شود. به عبارت دیگر از ناحیه خداوند، هیچ گونه قصور و بخلى در این باره نیست. بنابراین اگر واقعاً ما قابلیت دریافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقیقتاً از عصمت برخوردار مىشدیم، خداوند آن علم را به ما عطا مىکرد. اما اگر اندکى دقت کنیم این ادعا که اگر ما هم علم معصومان را داشتیم، معصوم مىشدیم، ادعایى بیش نیست. دلیل بر این مطلب آن است که، در بسیارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مىکنیم. در روایتى نیز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللَّه علم مالا یعلم»
(۶) «هر کس به آنچه [از حقایق] مىداند عمل کند خداوند دانش آنچه را که نمىداند به او خواهد آموخت».
نتیجه آنکه عصمت در عین موهبتى بودن، با لیاقتها و شایستگىهاى اکتسابى و افعال اختیارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانین عام و اصول کلى است نه از روى گزاف و دلبخواهى. از این رو هر کس لیاقت و شایستگى لازم را دارا باشد، چنین موهبتى، به تناسب میزان شایستگىاش، به او افاضه خواهد شد.
خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست که گروهى با حسن اختیار خود تمام بهره خود را از وجود مى برند و به کمال مقام بشرى نائل مى آیند، و چون علم الهى ازلى است، از بدو پیدایش جهان آفرینش مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، به تعهد الهى وفادار مى مانند و معصومانه زندگى مىکنند و به این دلیل آنها را براى خود برگزید و علم غیب و خدادادى را به آنها عنایت کرد وانبیاء و اولیاء الهى را از میان آنها انتخاب کرد. به عبارت دیگر خداوند مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، بیش از دیگران و در والاترین مرحله استعدادها و قابلیتهاى خود را به فعلیت مى رسانند. بنابر این ملکه عصمت را به آنها تفضل کرد و از میان آنها برترین آنها را به مفام نبوت و امامت انتخاب کرد. پس اعطاى نبوت و امامت به دلیل شایستگیهاى معصومین است و حکمت آن نیز علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم آوردن وسایل هدایت سایر انسان هاست.
نکته مهم قابل تذکر این است که: بین منصب رسالت و امامت و منصب عصمت تفاوت جوهرى است و آن اینکه رسالت و امامت از مناصب کسبى نیست بلکه منصب خدادادى محض است که «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و آن هم مخصوص کسانى است که تمام استعدادهاى خود را به فضل و توفیق الهى به فعلیت رسانده اند و شایستگى ولایت کبراى الهى را پیدا کردهاند، پس مقام نبوت و امامت مقامى نیست که همگان با کوشش و تلاش خود بدان برسند. اما منصب عصمت را همگان مى توانند کسب کنند که البته رسیدن به آنها مجاهده همه جانبه در جهاد اکبر دارد.
ناگفته نماند براساس سنت الهى، خداوند دوگونه هدایت براى انسان دارد هدایت ابتدایى که در فطرت آدمى نهاده است و توسط وحى گسترده و تقویت شده است.
دوم هدایت پاداشى، براى کسانى که به هدایت اولیه فطرت و وحى پاسخ مثبت مى دهند، لذا انسان ها از دو هدایت تکوینى ابتدایى و پاداشى بهره مندند و در میان آن دو انتخاب و اختیار و اکتساب مطرح است. چنان که در آیات اولیه سوره بقره مى خوانیم: «ذلک الکتاب لاریب فیه هذى للمتقین، الذین یؤمنون… اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون» که قرآن و هدایت تشریعى براى کسانى است که از یک تقواى اولیه بهره مندند و اینان پس از ایمان و نماز و انفاق بر هدایت پاداشى خداوند سوار مى شوند و مقام راستگاران را دارا خواهند بود.
پیامبران علاوه بر فطرت پاک از وحى و علم غیب بدون واسطه نیز بهره مندند. اما براى بهره مندى از هدایت پاداشى، باید ملتزم به فرمان خدا باشند و به اختیار خود پاسخ مثبت بدهند. در غیر این صورت گرفتار خواهند شد. چنان که درباره حضرت یونس (ع) پیش آمده و درباره پیامبر (ص) به صورت قضیه شرطیه مى خوانیم «ولو تقول علینا بعض الا تأویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین و اگر [او] پاره اى گفته ها بر ما بسته بود دست راستش را سخت مى گرفتیم. سپس رگ قلبش را پاره مى کردیم»(۷)
(۱) سجده (۳۲)، آیه. ۲۴
۰۰۰ (۲) انعام (۶)، آیه. ۱۲۴
۰۰۰ (۳) اصول کافى، ج ۲، ص. ۲۱۸
۰۰۰ (۴) طه (۲۰)، آیه. ۱۱۴
۰۰۰ (۵) بقره (۲)، آیه. ۲۵۳
۰۰۰ (۶) الف. الفیض القاسانى، الاصول الاصلیه، (تهران، چاپ دانشگاه، ۱۳۹۰)، ص ۱۶۲
ب. العسقلانى، ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، (بیروت: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۱۵ ه)، ج ۱، ص ۴۵
ج. الطباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى)، ج ۷، ص. ۳۳۹
۰۰۰ (۷) (حاقه، آیه ۴۶).
نظرات (۰)
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ارسال نظر