هنگامى که قریش، پیامبر و مسلمانها را در یک محاصره اقتصادى و اجتماعى و سیاسى شدید قرار دادند و روابط خود را با آنها قطع کردند، ابوطالب یگانه حامى و مدافع حضرت، سه سال از همه کارهاى خود دست کشید و بنى هاشم را به درّهاى که در میان کوههاى مکه قرار داشت و به شعب ابوطالب معروف بود برد و آنجا سکنى گزید. فداکارى را بجائى رسانید که اضافه بر ساختن برجهاى مخصوصى براى جلوگیرى از حمله قریش هر شب پیامبر را از خوابگاه خود بلند مىکرد و جایگاه دیگرى براى استراحت او تهیه مىنمود و فرزند دلبندش امام على (ع) را بجاى او مىخوابانید و هنگامى که على (ع) مىگفت: پدر جان من با این وضع بالاخره کشته خواهم شد، پاسخ مىدهد: عزیزم بردبارى را از دست مده هر زنده به سوى مرگ رهسپار است من ترا فداى فرزند عبدالله نمودم جالب توجّه اینکه على (ع) در جواب پدر مىگوید: پدرجان این کلام من نه به خاطر این بود که از کشته شدن در راه محمد (ص) هراسى دارم، بلکه بخاطر این بود که مى خواستم بدانى چگونه در برابر تو مطیع و آماده براى یارى احمدم.
قصه هاى قرآن، حضرت آیت الله مکارم شیرازى
نظرات (۰)
اولین نفری باشید که نظر میدهید
ارسال نظر